بیست و پنج
شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ ق.ظ
هر روز شش صبح از خواب بیدار می شوم، بی هیچ هدف و انگیزه ای. مسواک می زنم، دوش می گیرم، یک لیوان شیر و کیک می خورم، کفش هایم را واکس می زنم و از خانه بیرون می روم، رو به محل کار. سر و کارم با آزمایشگاه ها و لوازم آزمایشگاهی ـست، همکاران هم کسانی اند که اولین تولد من را به یاد دارند. هر شب به خانه بر می گردم، پیش مادر و خواهر و برادرم، برادری که با لبخند در خانه را به رویم باز می کند و خسته نباشید می گوید، کسی که از اعماق وجودم شبی صد بار بهش می گویم دوستت دارم! و صد بار جواب می گیرم من هم دوستت دارم!
اما احساس خستگی دارم، از این 17 شهریور هایی که می روند و هیچ، تو کجایی؟ دارم کیلومتر می اندازم ها! نمی آیی؟
- ۹۷/۰۶/۱۷