چگونه رفت بر ما و ما نفهمیدیم !
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۶ ب.ظ
خواستم شرحی بر حال و احوال این روزها و اتفاقاتی که گریبان گیر من سالخورده شده است را سیاهه کنم، اما... چه بگویم که از "با" بسم الله مداد میشکند، جوهر پس میافتد و ورق واجر... چه بگویم؟ و چگونه دهان باز کنم که سیل این کلمات تند و تلخ و لزج که مثل چاه پر شده، تمام دهانم را در بر گرفته، این مجاز خانه را زیر خود نبرد؟ تا کی صافیِ صبر را سر بکشم؟ تا کی قورت دهم این روزگار بد قلق را؟ سر جگرم از دندان زخم است! دلِ تنگم سوخته و غصه دارم برای خودم... برای خود ساده و مثل کف دستم... . که هر بار برای زندگیام تصمیمی گرفتهام، یک اتفاق از پشت رویم تکل زده است...
و آری، این خاصیت باد است، بو ها را با خود به این طرف و آن طرف میکشاند، آری، دوباره بوی امید، دوباره وزش باد...
- ۹۸/۰۴/۱۹