درامافون

پیوندها

خود درگیری

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۲۴ ق.ظ
همیشه خیال می‌کردم که احساسی که بعد از تمام شدن خدمتم خواهم داشت را، ملگیبسون آخر فیلم شجاع دل نداشته. اما، نوچ! همیشه خوب دیگران را متقاعد می‌کنم اما هرچه با خود کلنجار می‌روم که خود را قانع کنم، نوچ! با خودم درگیرم، تنها مشکل و ترس و دغدغه ام جمع شده در خودِ خودم! خودمی که زیر سنگ دنبالش گشتم و هر بار که سعی برای پیدا کردنش کردم، فرسنگ ها ازش دور شدم...  می‌ترسم، می‌ترسم از روزهایی که انگار قرار است دوباره تکرار شود، از بیداری های بی هدف، از بی میلی نسبت همه چی، از بیخیالی، از خیال، از خودم...
پ.ن| آدم ها گاهی نیاز دارند که حرف هایی که به باقی می‌زنند را از دهانِ کسی دیگر به خودشان زده شود.
  • ۹۶/۰۳/۲۹
  • مهر ارسنج

نظرات  (۲)

  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • بذار ببینم چی باید بهت بگم [دست به زیر چانه برده فکر میکند]
    پاسخ:
    هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • همیشه خودتو گم کرده بودی ؟
    یا از یه جایی به بعد؟
    پاسخ:
    از وقتی که خواستم خودم رو پیدا کنم