درامافون

پیوندها

پناهگاه

جمعه, ۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ق.ظ

خیلی وقت بود دوست داشتم اینکار رو بکنم، اومدم پناهگاه شیرپلا، سالن ها پر تخت های دو نفره، یاد آموزشی افتادم... ولی اینجا اینترنت 4G هست! و اینکه خور و پف و قیژ در ، نمی ذاره بخوابم! من تخت بالا خوابیدم و وقتی نفر پایینی از این پهلو به اون پهلو میشه تخت کلی صدا میده و تکون میخوره و لا به لا میگه آخیش! واقعن؟ آخیش؟ نمی‌دونم در حال دیدن چه خوابی هست! و آهان، متاسفانه تو راه ی دختری از بالای سنگ ها لیز خورده بود و به دنبال اون قِل و همینطوری ی مسیری رو اومده بود پایین! پاش شکسته بود... دلم براش سوخت، بیچاره حتمن گفته آخر هفته میرم کوه خوش‌میگذره و اینا... بعد تازه با این پا شکسته باید این مسیر رو می‌بردنش پایین... 

الآن تنها نور این پناهگاه تو دست های من هست! چقدر واژه قشنگی هست این "پناهگاه" تا حالا اینقدر در نظرم قشنگ و آرامبخش نبوده... به هر حال چشمام خسته شد، تنها نور رو خاموش می‌کنم و می‌خوابم.

شب بخیر.

  • ۹۸/۰۶/۰۸
  • مهر ارسنج