لوبیا پلو
مکان: وسط کوه های قزوین، زمان: مهر ماه سال ۹۶
بعد از ظهر بود و از گروهان منفک شده بودم، و زیر یه درخت مشخص در پرت ترین نقطه پادگان مشغول به حواس پرتی خودم بودم، هوا تاریک شده بود کم کم نزدیک به صرف شام بود، برگشتم و دیدم همه عصبی و گرسنه لب جدول و اینور و اونور نشستن، وقتی علت رو پرسیدم متوجه شدم که اعتصاب غذا کردن، میگفتن بوی گند دنبه میده! رفتم پای قابلمه و گفتم درش رو باز کن ببینم این بوی دنبه رو، مسئول غذا در قابلمه رو باز کرد، بوی دنبه خورد تو صورتم! بعد از بو، قرمزی لوبیا پلو خورد به چشمم! گفتم بریز... گفت بیخیال، گفتم بریز من لوبیا پلو دوست دارم... هیچی دیگه، سه بار ظرف غذام رو پر کردم و خوردم، همه بچه ها یجوری نگاهم میکردن، چند نفر هم گفتن معلوم نیست خونهشون چی بهش میدادن که این رو اینجوری خورد :))
همهشون گرسنه خوابیدن و فردا دهنشون سرویس شد و ناهار هم کیفیتش فرقی نکرده بود، جدای اینکه تو آموزشی نباید از این سوسول بازیا دربیاری، "من لوبیا پلو دوست دارم"، با هر کیفیتی :))
- ۰۰/۰۷/۱۵