درامافون

پیوندها

گاهی به آینه نگاه کن

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ
هر چند صباح، باری به خود می آیم و با تمامِ تعجب و تردید و شک و انواع و اقسام و اقلامِ حس هائی که هنوز برایشان اسمی ندارم به خود نگاه می اندازم، به تار های سفید روی شقیقه و صورت، به چروک های پیشانی ام، به لباسی که به تن دارم، به کف دست هایم؛ به اتاقی که درش هستم، به مخاطب های تلفن همراهم و به تمامِ تمامیتی که حال حاضرم را تشکیل داده است، در یک لحظه اما دقیق! و تمامِ سوال هائی که در ذهنم نقش بسته اند شروع به جیغ کشیدن می کنند که: "چرا؟ من چه کار کردم؟ اینجا کجاست؟ این آدم ها، این اتاق، این خاطرات..."
یک جای کار در زندگی ام می لنگد؛ قرار بر این نبود...

پ.ن|
تصور کن در اتاق نشسته اید، یکی برای اولین بار ساز دهنی را دستش می گیرد، آن یکی کنارش گیتار می زند و آن یکی دکمه ی رکورد را می زند و به کوزه می کوبد.
بداهه سرایی با دوستان.
من کوزه می زنم.
  • ۹۶/۰۳/۰۳
  • مهر ارسنج

نظرات  (۱)

دوست دارم امتحان کنم منم