درامافون

پیوندها

ی وقت زشت نباشه ما تو یچی گند نزنیم؟

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۵ ق.ظ
رفته بودم به یک گالری در جُردن، خیلی شیک و مجلسی و لوکس طوری و این ها. از کنار تک تک کار ها رد شدم و نگاه کردم، هیچ کدام بیست ثانیه هم من را نگه نداشت که بهش دقت کنم. بیشتر قیمتِ تابلو ها برایم جالب بود! وسطِ بوم با قلمویی بزرگ، رنگی قرمز کشیده بود، قیمت شش ملیون، که سه نسخه از آن به فروش رفته بود.
صاحبِ آثر کنارم آمد، یک خانمِ جوان، یک تیپِ هنری (که بر طبق قاعده می دانید در رابطه با چه تیپی صحبت می کنم) کنار من به همان تابلو نگاه کرد و گفت هر بار که نگاه ـش می کنم همان حس نفرت و خشمی که وقتِ کشیدنش داشتم را به من القاء می کند. ابتدا دقیق نگاهش کردم، گفت سلام، باز هم نگاهش کردم؛ یکم جا خورد، جوابِ سلامش را دادم و گفتم: "پیرو مانزونی1 را می شناسید؟" گفت که تا بحال اسمش را هم نشنیده است. برایش توضیح دادم که او یک هنرمندِ ایتالیایی بوده که در دهه ی شصت میلادی زندگی می کرده و در یکی از گالری هایش یک چیز جدید به نمایش می گذارد که مورد استقبال خیلی ها قرار می گیرد و همه ی آن آثار را می خرند! سپس خاطر نشان کردم که گالری شما و کار های ـتان و موفقیت ـتان در فروش ـشان دقیقن من را یاد آن گالری مانزونی انداخت. فقط فکر می کنم از لحاظ دیدگاه ـتان نسبت به این کار، با مانزونی یکم تفاوت داشته باشید! خیلی کنجکاو بود که مانزونی که بوده و چه کار کرده و دیدگاه ـش چه بوده، برای همین در تلفن همراهش اسم مانزونی را سیو کرد که بعدن در رابطه اش مطالعه کند.

1- پیرو مانزونی هنرمندی ایتالیایی بوده که طی یک حرکت انتقادی به سقوط مفهوم هنر، به صورت کلکسیون در نود عدد کنسرو مدفوع خودش را جا می دهد و آنها را به قیمت طلایی معادل وزن آن کنسرو ها می فروشد! و جالب اینجاست که ملت با کله همه ی کنسرو ها را می خرند!
پ.ن|
میان داخل کنسرو گند زدن و روی بوم، هیچ توفیری نیست!
پ.ن2|
من خودم هنر خوانده ام خیر سرم، که البته چیزی هم از هنر نمی دانم اصلن، ولی خواهشن نگو که این خط قرمز حسِ من بوده، نگو که ناشی از کلی خشم و نفرت و سنگینی و دوری و درد و فیلان است که گوشم از این کرسی شعر ها پر است،؛ کند ذهن، کسی حسش را می فروشد؟ آن هم سه بار ؟! تو سه بار با خشم و درد و کوفت و یرقان آن قلموی بی صاحب را کشیدی وسط بوم؟!
پ.ن3|
دوست داشتم وقتی با پیرو مانزونی خوب آشنا شد و یاد حرف من افتاد، میمیکِ صورتش را می دیدم.
  • ۹۶/۰۵/۱۶
  • مهر ارسنج

نظرات  (۹)

هنر سه جنبه کلی داره. یکی حس و ایده های هنرمند موقع خلق اثر، یکی خود اثر، یکی هم برداشت مخاطب از اون اثره. تو طول تاریخ همیشه سر اینکه از کدوم جنبه به هنر باید نگاه کرد بحث و جدل بوده و کلی مکتب و جریان مختلف برای نقد هنر پیدا شده. تو دنیای پست مدرن یک تابلوی رئالیستی هم هنر محسوب میشه، هم یه خط راست ساده روی یه بوم سفید. نوای پیانو هم موزیک محسوب میشه، نویز و صدای ماشین آلات و بیل و کلنگ هم موزیک حساب میشه. هیچ معیاری برای سنجش هنر وجود نداره. همه چی بستگی به دامنه تخیل صاحب اثر و مخاطب داره که چقدر با اثر ارتباط برقرار کنه. برای هنرمند مهم ترین انگیزه برای خلق اثر بیرون ریختن حس درونی در قاب هنر هست. از طرف ذیگه ممکنه یک اثر مخاطبی رو به وجد بیاره، برای مخاطب دیگه منزجر کننده باشه، برای یه شخص دیگه هم گنگ و بی مفهوم باشه. پس معیاری نیست.

البته این وسط یه عده پوزر هم هستن که به خاطر پول یا جلب توجه، بدون اینکه چیزی از هنر بدونن و یا تخیلی داشته باشن رنگ رو میپاشن رو بوم و باهاش گالری میزنن. یه عده دیگه هم هستن که اغلب از قشر مرفه و بی دردن و میخوان بگن آره، ما هم هنر حالیمونه میان ناله و فغان میکنن که آی این اثر شاهکاره و فلانه، کلی هم پول از جیب پدرشون میدن یه تابلو میخرن برای شوآف پیش دوست و آشنا.

توی دنیای مزخرفی زندگی میکنیم.
پاسخ:
با گفته های شما تا حدودی موافقم.
اما چیزی که من دارم در موردش صحبت می کنم این هست که هر چیز مهمل و هجوی رو نباید چسبوند به هنر. به هرکسی هم که قلمو دست می گیره نباید گفت هنرمند. هنر یک چیز فردیه، هنر قابل نمایش هست ولی قیمت نباید داشته باشه.
الآن پورن هم میگن هنره!

با آخرین حرفتون هم کاملن موافقم.
فی الحال نمایشگاهی که کاراش خوب باشه کجا بریم؟
هرچند که من یکی دوبار رفتم موزه هنرهای معاصر ولی هیچی نفهمیدم :/
پاسخ:
کار های خوب که تو ایران مجوز نمیگیرن.
بشین از تو نت به کارای خوب نگاه کن.
اینجا ایرانه، همه آرتیستن، همه گالری دارن.
وقتی یچیزی این همه همگیر میشه، یعنی تِمام.
 ی لحظه هنگ کردم گفتی سه تاش موجوده😂 
من فکر میکنم یه اثر نه نیازی به اسم داره و نه نیازی ب توضیح...
ایضا فکر میکنم یه سری اثار قابل فروشن اما یه سریا ک درونی ان و حس تمرینی ندارن رو نه... اصن ادم دلش نمیاد بفروشه  😑 
پاسخ:
هنر، حالا هر حرکتی که تهش برسه به هنر، از وجود و حس های درونی هنرمند میاد بیرون.
من اینو قابل نمایش میدونم، ولی فروش نه.

مگر اینکه بری تو بازارش، سفارش بدن، شما بکشی و بفروشی و اینطوری.
من همیشه دوست داشتم از این حاضر جواب هایی باشم که صدای شترق ضربه شون پس از خروجشون از کادر میاد. مدل اینا که دکمه انفجار رو پشت به محل حادثه و در حالی که دارن با عینک دودی دور میشن فشار میدن.
خعلی خفنه لامصب.
پاسخ:
گالری رو دوست داشتی اینطوری منفجر کنی ؟! :دی
3 نسخه فروخته! اصلن هم قرار نیست از هر تابلوی هنری فقط یه دونه باشه توی دنیا!
پاسخ:
نیاز مبرم به یک قبضه کُلت و یک صدا خفه کن داشتم.
دقیقن..دقیقن
پاسخ:
کلی استدعا دارم
در مورد اینکه هنر قیمت نداره و نباید روش قیمت گذاشت با شما موافقم، ولی بعضی شاخه های هنر مثل سینما، موسیقی یا ادبیات که یه عده زندگی شون رو وقفش میکنن و تمام وقت و انرژی شون رو روش میذارن باید یه درآمدی هم ازش داشته باشن که بتونن ارتزاق کنن. برای مثال شخصی با نبوغ و هنر مثال زدنی تو ادبیات مثل George R. R. Martin برای خلق همچین مجموعه رمان شاهکاری سالها به صورت شبانه روزی وقت و انرژی صرف کرده و به نوعی نویسندگی و ادبیات به شغل و حرفه اش تبدیل شده. همینطور کارگردان ها، بازیگرها و موزیسین ها و ... که برای ادامه فعالیت باید منبع درآمدی از هنرشون داشته باشن.

ولی این موضوع هم هست که یک سری هنرمند با خلق آثار عامه پسند صرفاً سلیقه عام رو هدف قرار دادن تا به پول برسن (مثل همین فیلم های بلاک باستر و آلبوم های موسیقی مین استریم)، یه سری دیگه هم آثارشون شاید به مذاق همه خوش نیاد و سود مالی زیادی برای هنرمند نداشته باشه، در حالی که پر از خلافیت و ایده های بکره. هرچند، نمیشه به همه آثار عامه پسند هم اتهام تجاری بودن زد، ممکنه اثری به قدری شاهکار باشه که عام و خاص باهاش ارتباط برقرار کنن.
پاسخ:
بنده ام خلاف این رو عرض نکردم.
سینما و اینها هم هنر هست، اما هنری که صنعت هم قاطی داره.

چی ببینم؟ از کی ببینم؟
پاسخ:
خوشبختانه pinterest جایی هست که هنوز زیاد دست ایرانی جماعت بهش نرسیده.

خوب گفتین ... تو فیلم intouchables هم به این موضوع اشاره شده که بهش میگفتن خون دماغ ! 
پاسخ:
والا