خسته، کوفته، زله
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ب.ظ
دیشب کنار خیابان همانطور که در حال قدم زدن بودم یک موتوری از کنارم رد شد و ترک نشینش موهایم را کشید!، من زمین خوردم و آنها با خنده به هم می گفتند که طبیعی بود...
این خط را می توانم تا آخر تعطیلات نوروز ادامه دهم، که چرا بخاطر احمق بودنِ مردم کشورم تو هیچ قبرستان دره ای پناهندگی ای گیر من نمیاد... اما ادامه نمی دهم، سکوت می کنم،که حال و روز این روز هایم را فقط، هیییس... نه اینکه سکوت آرامم کند، نه! حوصله ی شرح قصه نیست...
این خط را می توانم تا آخر تعطیلات نوروز ادامه دهم، که چرا بخاطر احمق بودنِ مردم کشورم تو هیچ قبرستان دره ای پناهندگی ای گیر من نمیاد... اما ادامه نمی دهم، سکوت می کنم،که حال و روز این روز هایم را فقط، هیییس... نه اینکه سکوت آرامم کند، نه! حوصله ی شرح قصه نیست...
- ۹۶/۱۲/۲۵