قولنج
شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۶ ب.ظ
منتظر تاکسی بودم، بی دلیل و یکهویی برای یک طلبه ی معمم که پشت فرمان ماشین بود با دست مستقیم را نشان دادم و او ایستاد! تعجب کردم، اما با همه ی پُر رویی سوار شدم و اولش با لبخند به هم نگاه می کردیم و بعدش متوجه شدیم که تا جاهایی با هم، هم مسیر هستیم و راه افتادیم. با خود در این فکر بودم که چه اتفاق جالبی! دنبال آن بودم که یک علاقه ی مشترک استخراج کنم که بتوانیم در مسیر راجع بهش صحبت کنیم که قبل از آن پرسیدم:"این راهی که می رویم درست است؟" حالا نمی دانم به خیال ـش سوال من دو پهلو باشد! یا او هم مثل من می خواست در رابطه با موضوعی با من صحبت کند! در جواب گفت:"راه ما؟ یا راه شما؟" گفتم:"شما مگر می دانید من چه راهی را می روم؟" گفت:"خیر، اما به صورت کلی مشخص است که راه جداست!" گفتم:"حاج آقا... حرفم را برید و گفت:"مکه مشرف نشده ام." گفتم:"من شده ام، اگر به کلی گویی باشد، این راهی که شما می روید را من از آن برگشته ام! خندید، به چراغ قرمز رسیدیم، به مو هایم فوت کرد و گفت:"خب حاج آقا ای که از این راه برگشته ای و رفته ای تهِ آن راه، ته ـش چه بود؟" مکث کردم، یک ثانیه، دو ثانیه، نمی دانم... نمی دانم چه در ذهن او می گذشت؛ اما ذهن خودم را هنوز خاطرم هست که تمام راه هایی که رفتم، تهِ تمام راه هایی که رفتم، و... . پیاده شدم، برعکسِ این روز ها و حال هوای بهاری، باران نمی بارید! بر عکس تر کوچه و خیابان ها آشنا نبودند! برعکس تر چشمانم بود... تمام مسیر را تار می دید...
پیشنهادی|دستوری|
آلبوم: شور رومی/ هنرمند: شهرام ناظری/ ترک: سفر به ابدیت (تک نوازی سه تار) حافظ ناظری
آلبوم: شور رومی/ هنرمند: شهرام ناظری/ ترک: سفر به ابدیت (تک نوازی سه تار) حافظ ناظری
- ۹۷/۰۲/۲۲