درامافون

پیوندها

آدم معروف گمنام

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۱ ب.ظ
رفتیم با هم سر لُکیشنِ فلان مجموعه تلویزیونی که در حال ساخت بود، آنجا پر از هنرپیشه های معروف بود که داشتند فیلم بازی می کردند. من رفتم بیرون، رفتم تو حیاط نشستم لب استخر و کلافه بودم از اینکه آنجا بودم. آن روز به من پیشنهاد بازی کردن در یک نقش خوب داده شد و من بدون فکر کردن، انگار که از قبل سال ها به آن سوال فکر کرده باشم، جواب رد دادم!
او به من یک روانشناس خوب معرفی کرد و گفت حتمن به او سر بزنم! وقتی هم داشت می رفت گفت: خاک بر سرِ بی لیاقت.

من، از معروفی ات متنفرم!
من، تا به این سن همه ش را نقش بازی کرده ام، خسته ام.
من، با اینکه هیچ هدفی برای زندگی ام و هیچ برنامه ای برای آینده ام ندارم، با بغل پا موقعیت هایم را به اوت می زنم.
من، حوصله ام را از دست داده ام.
من، منِ بیشعورِ نفهمِ احمق، که گیر افتاده ام در چهار چوبی که خودِ منِ بیشعورِ نفهمِ احمق برای خودم وضع کرده ام.

پیشنهادی بی کلام| Agusa - Uti Var Hage
  • ۹۷/۰۴/۲۸
  • مهر ارسنج