درامافون

پیوندها

از دریاچه نئور تا سوباتان

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۰ ب.ظ
به مشغله هایم که نگاه می‌کنم، آنقدر ها هم الکی نیستند که بگویم هزار تا کار بیخودی دارم، که وقت نمی‌کنم دستی به سر و گوش اینجا بکشم. گرفتاریم، و امیدوارم این دوندگی ها روزی به نتیجه برسد و دیگر آنکه از پیش به آن اشاره شده بود، سفر، خوب است! در رابطه با افسردگی مطالعه کردم و دیدم پوووف پسر، من آدم افسرده‌ای هستم! آن هم به شدت... خوشبختانه چندی‌ست با اکیپی آشنا شده ام که حس بدی نسبت به‌شان ندارم و خوشبختانه تر آنها هم همینطور، و همدیگر را پذیرفته ایم. با هم سفر رفته ایم، خوشگذرانده ایم و از یکدیگر چیز های جدید آموخته‌ایم. فقط گاهی تیکه پراکنی می‌کنند که انگاری این قضیه را همجا باشد! ولی به هر ترتیب خرداد گذشته را به دریاچه‌ی نئور رفتیم و به دنبال آن به سوباتان. حس و حال نوشتن واو به واو سفر نامه در من جاری نیست! لذا عکس هایی را برایتان در نظر گرفته ایم که +فیلم !
برنامه بر این بود که یک شب کنار دریاچه بخوابیم و ماشین ها را همانجا بگذاریم و کوله‌کشی کنیم تا سوباتان و سپس با وانتی، چیزی به دریاچه برگردیم. ایده‌ی قشنگی بود اما مسیر طولانی! لذا تمام مسیر را با ماشین رفتیم و لذت‌ش از کوله‌کشی بیشتر بنظر می‌رسید. کنار دریاچه پر از چادر های مسافرتی بود و زین سبب دریاچه را دور زدیم تا به قسمتی خلوت رسیدیم ، چادر ها را برافروختیم و از فضا لذت بردیم.

در مسیر دریاچه به سوباتان که با ماشین آن را رفتیم، بسیاری از کوه نوردان و طبیعت نوردان را دیدیم که این مسیر را کوله‌کشی می‌کردند و عده‌ای هم با ماشین های خودشان یا نیسان هایی که نفرات را به بالا می‌بردند. به یک آقایی که در حال کوه‌پیمایی بود گفتم خسته نباشید و ایشان در جواب فرمودند اگر شما پیاده شوید بهتر هم می‌شویم! از آن به بعد دیگر به کسی خسته نباشید نگفتم و سعی کردم تمرکزم روی طبیعت بکری باشد که تمام اطراف ما را در بر گرفته بود... نفس کشیدن را گویی یک طعم دیگر، آن هم برای مایی که تهران و آلودگی هایش تمام‌مان را در بر گرفته‌است.
ایران جا های بسیار زیبایی دارد که قبل از رفتن از ایران، قبل از مردن و قبل از پیر شدن! خوب است که آنها را دید. سوباتان یکی از این مکان ها است که انگار خارج از این بعد زمانی مکانی باشد، آرامشی که با نسیم در آن فضا در حال رقصیدن و چرخیدن بود، صدای وزش باد و ابر هایی که دیگر بالا سر ما نبودند و شانه به شانه‌ی ما می‌رفتند و می‌آمدند. دشت و دمن و کوه و آن وسط برف هم بود...! و به دنبال این اتفاق دل‌انگیز مثل عادت گذشته سنگ‌چینی به یادگار درست کردیم تا بماند...

و در آخر، گویی فقط داخل سفر است که حالم خوب است، دغدغه‌ای نیست و فکر و خیال ها دست از سرم بر می‌دارند و همین که از سفر به خانه بازمی‌گردم همچو ماهی‌ای که از آب بیرون افتاده باشد بال‌بال می‌زنم... همانطور که در این پست مشهود است حس و حال نوشتن را کمی از دست داده‌ام و گویی در حال بال‌بال زدن باشم... آخر حق هم دارم ، با این وضعیت حاکم بر مملکت و این اتفاقاتی که هر روز در حال رخ دادن است، فقط و فقط با سفر می‌شود پشت گوش انداخت‌شان... 

اتفاقات خوب‌، به همین سرعت در حال رخ دادن‌اند!

برای دیدن فیلم با کیفت بهتر کلیک کنید.

  • ۹۸/۰۵/۱۳
  • مهر ارسنج