درامافون

پیوندها

احساس سبک شدن

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

مرکز طبی کودکان تهران جایی هست که مردم از همه جای ایران بچه‌اشون رو میارن تا مداوا بشن... دور بیمارستان و کوچه پس کوچه‌اش چادر میزنن و شب همونجا می‌خوابن. نزدیک همونجا، ی آقایی جلوم رو گرفت، کشیدم کنار، ی دستش دست پسرش بود و تو اون یکی دستش آبروش رو مچاله کرده بود و فشار میداد... گفت از فلان شهرستان اومدم میخوام نهار... سریع حرفش رو قطع کردم، گفتم شماره کارت داری بهم بدی برات آنلاین بزنم؟ گفت و منم براش ی مقدار پول جابجا کردم که بتونن شام هم بخورن... خیلی خوشحال شد و خیلی تشکر و دعا خیر و اینها و من رفتم...

دو دقه بعد پیام اومد که مانده حساب: چُس تومن... تو دلم لبخند زدم، گفتم حداقل من شرمنده خودم میشم نه پسرم...

  • ۹۸/۰۶/۲۷
  • مهر ارسنج