درامافون

پیوندها

...

پیشنهاد می‌کنم موزیک no me از kengsington رو گوش بدید.

  • ۰۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۵۱
  • مهر ارسنج

طرف کلن از ایران کنده و رفته داره تو یک کشور جهان اول زندگی می‌کنه، ولی شرایط تخمی ما تو کونش نمیره و داره هر روز، فاکین هر روز از اون سر دنیا فعالیت می‌کنه و حرفش رو میزنه، بعد ما وسط استخر خون نشستیم نفس عمیق می‌کشیم و می‌گیم ناماسته!

درکش اونقدر هم سخت نیست واقعن، شما وقتی وان عن بشینی، هرچقدر هم دماغت رو بگیری و بالا رو نگاه کنی، بازم وجودت تو عنه، عن!!!

  • ۲۳ دی ۰۱ ، ۱۷:۰۱
  • مهر ارسنج

+تو درامافون فحش نداده بودی که اینم تیک خورد.

-بی هیچ گونه ارادتی، همینه که هست.

  • ۲۰ دی ۰۱ ، ۱۵:۳۶
  • مهر ارسنج

آقای قاضی‌ای که اسم تخمیت رو نمی‌دونم، حرومزاده‌ی دوزاری، تو باید بی طرف باشی! تو نباید بپری وسط حرف متهم و نقش بازجو رو بازی کنی. 

من بمیرم برای اون متهم که چقدر مظلومانه کشته‌شد.

پ.ن|

+با چاقو؟

-نه بی‌ناموس، با کفگیر هنرهای رزمی آموزش میدن.

  • ۲۰ دی ۰۱ ، ۱۴:۲۸
  • مهر ارسنج

  • ۱۵ دی ۰۱ ، ۰۱:۳۱
  • مهر ارسنج

به صورت جدی به خودکشی فکر می‌کنم.

هفته پیش، وسط هفته رفتم کوه، از اول مسیر هیچکس نبود تا رسیدم به قله، اونجا طوفان شد و شرایط سخت و ترسناک، نشستم تو برف زمین، تنها چیزی که مشخص بود تابلو ۵ قدمیم بود که روش نوشته بود قله دارآباد، پناهگاه ۱۰۰ متریم بود ولی هیچ‌جا معلوم نبود، حتا رد پای خودم هم بعد از یه ربع برف پوشوند، داد زدم کسی صدام رو می‌شنوه؟ هیچ صدایی نیومد، پس دیگه داد نزدم کمک. پسورد گوشیم رو برداشتم و یه میسکال به رفیقم انداختم و یه ویدیو از خودم گرفتم که اولش میگم شاید این آخرین صحبت های من باشه...

این روزا واقعن می‌خوام نباشم، به هر چیزی که قبول دارم قسم می‌خورم تنها خواسته‌م همینه، حالم اصلن خوب نیست و می‌دونم حال هیچ‌کس خوب نیست، و نمیگم جنس بد بودن حالم با بقیه فرق داره. حس می‌کنم اندازه ۱۰۰ نفر زندگی کردم، و دیگه نمی‌خوام ادامه بدم، هدف و منظور بزرگی برای اینکار ندارم جز اینکه حس می‌کنم به آرامش می‌رسم و تموم میشم/میشه. برای همین اونجا نَشستم تا توی تنهایی و سوز و طوفان یخ بزنم، هر جور شده بود با هزار مکافات خودم رو به پایین رسوندم تا شاید بعدا تونستم از یه مسیر راحت تر به این زندگی خاتمه بدم.

  • ۱۵ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۹
  • مهر ارسنج

امشب افکاری که سالها پیش بر اونها غلبه کردم ریختن سرم، اولیش اینه که دنیا اونقدر هم کوچیک نبود که من تو این همه سال یه نفر رو یک بار دیگه اتفاقی ببینم.

  • ۱۵ دی ۰۱ ، ۰۰:۵۴
  • مهر ارسنج

موهام رو دوباره بلند کرده بودم، سرم رو شکستن، موهام رو زدم. داشتم سگ سیاه افسردگی رو خاک می‌کردم، به داوری باختم. پسر عموم که از ۹۸ زندان بود و بعد ۳ سال تازه آزاد شده بود، ۱ ماه پیش دوباره گرفتنش، شاید دیگه همو نبینیم. یکی از دوستام خودکشی کرد امروز چهلم‌ش بود، از زندگی افتادم، نه ببخشید پرت شدم! آره اینطوری بهتره، از زندگی پرت شدم. فکر می‌کردم الآن سوار یه فورد برانکو آبی آسمانی هستم و دارم میرم جنگل هایی رو کشف کنم که کسی تا حالا نرفته ولی چی شد پس؟ چی شد جهان همچون اراده و تصور... من تصور نمی‌کردم اول جوونی تار های سفیدم قیام کنن، چرا باید ج.ا برینه وسط بهترین سالهای زندگی‌ای که همین یکبار تجربه‌ش می‌کنیم؟

مثل این هیرو ها که می‌شینن پا بیسیم پلیس که ببینن کجا چه اتفاقی افتاده، می‌شینم پا توییتر تا ببینم کجای تهران چه خبره! بعد عرشیا رو محکم بوس می‌کنم و میرم بیرون، بیرونی که معلوم نیست برگشتی تو کارش باشه، بیرونی که هر لحظه‌ش امکان تموم شدن زندگیت رو داره.

همین چند خط رو اگر بدونی چندبار پاک کردم نوشتم...

کلمه ها خودشون رو قایم میکنن، اونا هم از نفرت و خشم و حال بدم خبر دارن. فقط موزیک می‌تونه نبود کلمه ها رو جبران کنه. که حوصله آپلودش نیست.

  • ۲۲ آذر ۰۱ ، ۲۲:۱۳
  • مهر ارسنج

با احترام، شما برای آدرس کانال، نیاز به گزینش دارید.

  • ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۳:۲۹
  • مهر ارسنج

اینقدر خسته و پاره از اخبار منفی و بد از همه طرف هستم که اگر بخوام شروع کنم به حرف زدن، باید شان استادی رو بذارم تو کمد و با فحش خواهر و مادر افاضاتم رو شروع کنم. "دستم رو گذاشتم نیم متر بالا سرم" و داد می‌زنم آقا به اینجام رسیده! لبریزم، قشنگ حس می‌کنم وقتی تکون می‌خورم ازم می‌ریزه... یا با فحش، یا فریاد، یا نفسی که بالا نمیاد، گاهی اشک، بعضا مشت. اینجوریه که آدم خفه‌خون می‌گیره! واکنشت به اخبار بد خورد شدن و اخبار خوب به تخمم! وقتی به افق زندگی خیره میشی و هیچ آینده‌ی خوب و محتملی رو برای خودت نمی‌بینی، تو آینه نگاه نمی‌کنی، امید نداری، آرزو هات رو خفه کردی...

نمی‌دونم خوشحالی و حس خوب رو کجای مسیر بگا دادم که دیگه هرجا میگردم پیداش نمی‌کنم؛ پول، سفر، مهمونی، دراگ، خانواده، فقط حواس پرتی ای برای لحظه ای فراموش کردن وضعیتی هست که توش هستم.

یادمه رفیقام می‌خواستن خودکشی کنن به من زنگ می‌زدن، یادمه من مخالف سر سخت خودکشی بودم، من از نقض حرفام متنفرم، از به چالش کشیده شدن باور هایی که کسی بهشون تو نگفته متنفرم، من از ایران و ایرانی و آقا و آقا زاده و خودم و پدرم متنفرم.

 

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 

این آخرین نوشته من در این مجاز خانه بود، شاید پست بعد آدرس کانال تلگرامی باشه، شاید هم دیگه ازم خبری نشه.

  • مهر ارسنج