درامافون

پیوندها
نمی دانم دقیقن از کجا و چجور از این سفر بنویسم، سفری بود بس عجیب! تجربیات سفر را که هیچوقت نمی شود به زبان آورد یا نوشت، اما معمولن برای من نتایجی دارد و هر بار من را از شر یک سری عادات یا در کل هر چیز که شری برایم داشته باشد رها می کند. فقط آنکه نمی دانم این چندمین بار بود که اسید می خوردم، اما یحتمل آخرین بار بود! واقعن دیگر خسته شدم، از این باب هیچ آخری برایم نمانده که نگاه نکرده باشم، یعنی می خواهم بگویم که من مانده ام و یک مشت سایدافکت! و این چیزی نیست که دوستش داشته باشم، حتا آن خودی که آن بالا از خودم دیدم هم با این حرف موافق بود...
عکس از من، کوهستان کرکس
  • ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۰
  • مهر ارسنج
دارم می روم مسافرت. کوله ام را جمع کرده ام اما هنوز نمی دام کجا می خواهم بروم! و مسئله ای که وجود دارد این است که، انگار نه انگار، نه شوقی، نه هیجانی... می ترسم چیزی دیگر خوشحالم نکند.

پ.ن| البته همراهم کاتالیزگر دارم!
پ.ن2| امیدوارم سالم برگردم و ماجرا هایش را بنویسم.
  • ۱۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۵
  • مهر ارسنج
رفتم کافه، ی لاته گرفتم، چهل و پنج دقیقه هم ـش زدم، اومدم بیرون. و تمام مدت به این فکر می کردم که یک نفر از آینده بیاد بشینه روبروم و با تعریف کردنش از آینده، گند بزنه تو خط زمانی!
  • ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۶
  • مهر ارسنج
چند هفته بعد از اتمام همکاریم با آن مجموعه، رفتم که به ـشان سر بزنم. سمت چپِ میز من و پشت سر میز خسروی پنجره ای بود که بد نبود برای نگاه کردن به بیرون. دیدم تمام پنجره مات است! با تعجب پرسیدم آقای خسروی؟ با پنجره چرا همچی کردی؟ گفت: بیرون چیزی برای تماشا نیست آقای ارسنجانی.
جواب ـش فشارم را انداخت، قند خونم از بین رفت! نشستم و عمیق به جوابش فکر کردم، شاید نزدیک به ده دقیقه. تا آستانه ی کلافگی رفتم، بلند شدم و نیمه ی بالای پنجره را کندم و گفتم: هر چند وقت یکبار بایستید، شاید چیزی برای دیدن بود...
شاید چون جوابش درست بود فشارم افتاد.
یادش بخیر، خسروی را "کایزرشوزه" صدا می زدم.
  • ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۲:۵۹
  • مهر ارسنج
با فرهنگ بودن تو ایران، مثلِ اجتماعی بودن تو چین هست.
  • ۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۰
  • مهر ارسنج
هیچ وقت عذر خواهی نکن، با هیچ وقت کاری نکن که بخواهی بابت ـش عذرخواهی کنی، فرق دارد.
  • ۰۷ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۳
  • مهر ارسنج
امشب با آقای پدر صحبت کردم، مثل همیشه توجه نداشتند !
  • ۰۳ آبان ۹۷ ، ۰۰:۱۷
  • مهر ارسنج
اینکه یادم نمی آید تولد مکعب چه روزی بود رفته روی اعصاب و روانم! آخر او روز تولدم کله ی صبح ـش بهم تبریک گفت، ولی من و این قوه ی ضبط وقایعِ ضعیفم یادمون نیست که تولدش چه وقت بود. به هر حال اون نیز از پاییز بود و صورت ماهش، درگیر ربط دایمی مهر و ماهم کرد، و به هر حال تر، تولدش مبارک.
  • ۰۲ آبان ۹۷ ، ۰۷:۵۳
  • مهر ارسنج
خوشحالم وقتی بهم می گویند: "چطو به تو گیر ندادن؟" هیچ ایده ای ندارم که در مورد چه چیزی حرف می زنند، از اینکه از هیچ ترندی خبر ندارم، از اینکه کسی از من خبر ندارد، خوشحالم.

ایتاچی: دانش و آگاهی مبهم و نامعلوم اند، و شاید بهتر باشه گفته بشه توهم اند. هر کسی درون تفسیرات ذهنی خودش زندگی میکنه.

دعوت می کنم به شنیدن موزیک The mission از گروه Puscifer همکاری Maynard James Keenan با Milla Jovovich
  • ۲۹ مهر ۹۷ ، ۰۷:۴۹
  • مهر ارسنج
  • ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۳۹
  • مهر ارسنج